بعضی روزها
تمام شب ها
عین جان کندن است
وقتی می چکد
نبودن ات
قطره قطره
بروی قلبم
همچو سرب داغ
آتشین
چونانکه که هیچ اشکی
یارای سرد کردنش نیست
و هیچ بارانی ...
فرزانه / روح وحشی
قابل توجه دوستان مخاطب
برای خواندن مطالب روز وبلاگ... بالا روی Home کلیک کنید.
یا آدرس را کپی کنید :
http://hezartooye1zan.blogfa.com/
این صفحه که اکنون در آن هستید مربوط به واژه و برچسب انتخابی شما در حین جستجو در موتورهای جستجوگر است دوستانم ...
+بعضی دوستان که از طریق گوگل یا یاهو میان از دم دست نبودن کلید Homeشاکی بودن چون هر بار که جستجو میکنن وارد صفحه ی یکی از برچسب ها میشن و کلی باید می گشتن تا Home رو پیدا میکردن .منم قالب اصلی وبلاگم رو گذاشتم تا راحت تر باشید .
توجه داشته باشید که بسته به واژه ای که برای رسیدن به وبلاگ انتخاب میکنید موتور جستجوگر شما رو به صفحه ای خاص هدایت می کنه و نه صفحه ی اصلی وبلاگ . اینجوری شما فقط بخشی از مطالب رو میبینید و نه مطالب روز وبلاگ رو.
++حق دارید شاکی باشید . وقتی جستجو میکنید کلی وبلاگ روح وحشی میاد و گیج میشید . شرمنده ...
هیچ صیادی
در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد
فروغ فرزخزاد / تولدی دیگر
+حکایت خیلی از ما آدما
تكرار شدن درس هاي زندگي:
حتي درسهاي زندگي كه تكرار مي شن به خاطر اون قسمت از نيمه ي تاريك ماست كه نمي شناسيمش. منظورم از "درس هاي تكراري زندگي" رو با يه مثال مي گم.
استاد من هميشه مي گفت اگه عشق كسي بهش خيانت كنه،اگه اون آدم جراحي پلاستيك كنه و بره به يه كشور ديگه و باز عاشق كسي بشه، حتما"اون نفر دوم هم بهش خيانت مي كنه! چون درس هاي زندگي تكرار مي شن، تا وقتي كه ما،اون درسي رو كه بايدبگيريم، از اون اتفاق بگيريم.اون وقت خودبه خود همه چيز درست ميشه و به حالت مثبت در مي ياد. اما تا وقتي ، اون درسي رو كه بايد بگيريم ، نگيريم ، حتي اگه هر شب تصوير سازي ذهني كنيم يا تمام كلماتمون ، جملات مثبت تاكيدي باشه، باز اتفاق خوبي نمي افته!
اگه با هر كسي كه دوست مي شين دروغگو از آب در مي ياد، اگه به هر كسي كه خوبي مي كنين، قدرتون رو نمي دونه، اگه آدم هايي با يك صفت مشترك سر راه زندگيتون قرار مي گيرن و مدام به نتايج مشابهي مي رسين، اگه وارد هر كاري كه مي شين، شكست مي خورين، اگه به هر كي عشق مي ورزيد، تركتون مي كنه، اين ها همه يعني تكرار شدن درس هاي زندگي.
چون هيچ چيز در دنيا اتفاقي نيست پس اينقدر در س هاي زندگي تكرار مي شن تا شما درسي رو كه بايد بگيرين، دريافت كنين.اون درس چيه؟ براي گرفتن اون درس ، اول، بايد نيمه ي تاريك وجود يا همون سايه رو بشناسيم.
چيزي كه امروز نداريم، شايد چيزيه كه در گذشته از كسي دريغش كرديم ...
واقعا هم خدا یک جو شانس بدهد، چه شانسی؟ خریت!اوه که چه نعمتی است، چه سرمایه ای است خوشبختی هر کس به میزان برخورداری او از این نعمت عظیم است و بس.
این است تنها راز سعادت آدمی در حیات و بقیه اش همه حرف است و فلسفه بافی.
چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش را کلاه بگذارد.
چه تلخ است میوه درخت بینایی!
کویر /علی شریعتی
کمی در مورد اشو
راجنیش چاندرا موهان جین (به هندی: रजनीश चन्द्र मोहन जैन) از عرفای هندی و اساتید باطنی است که بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۹۰ میزیست. وی در دهه ۶۰ میلادی به نام آچاریا راجنیش و در دهه ۷۰ و ۸۰ باگوان شری راجنیش نامیده میشد اما نهایتاً در سال ۱۹۸۹ میلادی نام اشو را برای خود برگزید. او یک عارف، گورو و فیلسوفهندی بود.
چاندرا موهان جین (اشو) در ۱۱ دسامبر سال ۱۹۳۱ میلادی در شهر کوچ وادا هند زاده شد. او از همان کودکی، روحیهای سرکش و مستقل داشت و بر این امر پافشاری میکرد که به جای دریافت دانش و باور از دیگران، خودش، حقیقت را بیازماید.
سپس با کسب درجهٔ فوق لیسانس در رشتهٔ فلسفه از دانشگاه «سوگار»، تحصیلات خود را به پایان رساند و چندین سال در دانشگاه «جبل پور» به تدریس فلسفه پرداخت. وی از سال ۱۹۶۳ میلادی با سفر به سراسر هندوستان به ایراد خطابههایی در زمینههای معنوی و عوالم روحانی پرداخت. در طی برگزاری جلسههای سخنرانی و بحث و گفتگو در شهرهای گوناگون، رهبران مذهبی سنت گرا و باورهای سنتی را مورد پرسش قرار داد و با گروههای گوناگون مردم دیدار کرد.
اشو در سال ۱۹۷۴ کمون خود در شهر پونا، هندوستان، را بنیان نهاد که مورد استقبال شدیدی خصوصاً از جانب رهجویان معنویت گرای غربی قرار گرفت. در سال ۱۹۸۰ در یکی از سخنرانیهای صبحگاهی یک هندوی بنیادگرا او را با چاقو هدف حمله قرار داد اما فرد مهاجم بعداً از هر گونه اتهامی مبری شد. اشو در سال ۱۹۸۱ جهت معالجه به ایالات متحده رفت و در آنجا به مدت پنج سال اقامت گزید. پیروان اشو به عنوان سانیاسین شناخته میشوند. در مدت چهار ماه اراضی کوهپایههای ایالت اورگون را خریداری و شهری بنا نهادند که به راجنیش پوراممشهور شد.
پس از احداث این مرکز توجه زیادی در سراسر آمریکا نسبت به اشو و تعالیمش جلب شد اما در همین حال عدهای نیز او را فردی منحط، فاسد الاخلاق و زیر سؤال برندهٔ ارزشها میدانستند و همین امر مشکلاتی را برای وی بوجود آورد. از پیامدهای این مخالفتها برخورد قانونی دولت آمریکا با اشو در سال در سال ۱۹۸۶ بود که با اتهام نقض قانون مهاجرت ایالات متحده آمریکا دستگیر و به دادگاه کشانده شد. در پی این رخدادها، اشو مجبور به ترک خاک آمریکا و بازگشت به هند شد و در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ درگذشت.
پدر و مادر او بابولال و ساراسواتی جین به او اجازه دادند تا سن هفت سالگی با پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود زندگی کند، با توضیح خود اوشو، این اثر عمدهای در رشد او داشت چون مادر بزرگش به او حداکثر آزادی را داد و او را آسودهخاطر بدون آموزش یا محدودیتهای تحمیلی بحال خود گذاشت. وقتی که اوشو هفت ساله بود، پدربزرگش درگذشت و او به گاداروارا رفت تا با پدر و مادر خود زندگی کند. اوشو عمیقاً از مرگ پدربزرگش متأثر شد و مرگ دوست دختر دوران کودکیاش و دختر عمویش در اثر حصبه، زمانی که او ۱۵ ساله بود، منجرشد تا او با مرگ که در سراسر دوران کودکی و جوانی او بوده درگیری ذهنی داشته باشد. در سالهای مدرسه او دانش آموزی سرکش اما با استعداد بود و به عنوان مناظره گری شگفتانگیز شناخته میشد اوشو در این زمان رویکردی ضد خداپرست پیدا کرده، به هیپنوتیزم علاقه شد و برای مدت کوتاهی به سوسیالیسم و دو سازمان ملی گرای هندی: ارتش ملی هند و و راشتریا سوایامسواک سنگ ملحق شد، اگر چه، عضویت او در این سازمانها کوتاه مدت بود چرا که او نمیتوانست با هیچ نظم خارجی، ایدئولوژی یا سیستمی کنار بیاید.
قضاوت و یا پیشداوری درباره یک شخص، مشخص نمیکند او کیست؛ مشخص میکند ما کیستیم ...
13 آذر
:))